سلام.
بله شوهر بنده کارشناس ارشد روانشناسی بالینی و مشاور مدارس هست ولی ای کاش نبود.. سالها کلینیک ترک اعتیاد هم کار کرده .... اما از همون روزی که خواستگاریم اومد متوجه شدم اعتماد به نفسش پایینه و و پس از سه چهار جلسه آشنایی جواب منفی دادم. مدام زنگ میزدند واصرار میکردند و من گفتم کسی رو میخوام که تکیه گاهم باشه.... قول داد که هست و چند مورد خودنمایی هم انجام داد.بالاخره جواب مثبت رو گرفتند و حدود پنج سال میگذره و روز به روز به خاطر اشتباه محضی که کردم خودم رو سرزنش میکنم.... با آدمی بهانه گیر، لجوج، مدعی ،انتقادناپذیر،بهانه گیر و عقده ای و کینه توز ازدواج کردم. در مورد تمام این ویژگی ها دیگه توضیح نمیدم چون تو سایت هست و مشابهند .فقط از این ناراحتم که از کوزه شکسته آب میخورم وحتی به خاطر روابط اجتماعی ضعیفش روم نمیشه بگم شغلش چیه... هیچ کس تو زندگیم به اندازه ی این فرد من رو اذیت و تحقیر نکرده بود.من هم کارمند دارای مدرک ارشد بهداشت هستم.با مادرش و خانواده ش به خاطر ارث پدری قهره.... ظاهرا وقتی مجرد بوده طرد میشده...به خانواده من هم علی رغم احترام فراوانی که بهش میذارن حتی خدا میدونه از من هم بیشتر نگرش منفی داره و حسادت میکنه...
مشاور گفته نباید با این شرایطش بچه دار بشید چون به جای یه نفر دونفر اذیت میشن... از طرفی 32 سالمه و صدای اطرافیان هم در اومده.....